در خمارم ساقیا! جام از عمادالدین نسیمی غزل 185

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

در خمارم ساقیا! جام جمی می‌بایدم

1 در خمارم ساقیا! جام جمی می‌بایدم محرم همدم ندارم، همدمی می‌بایدم

2 دارم از زلف پریشانش حکایت‌ها بسی خلوت بی‌مدعی با محرمی می‌بایدم

3 خشک شد لب ز آتش دل در جگر آبم نماند ای مه از دریای فضلت شبنمی می‌بایدم

4 شادی ما در دو عالم جز غم روی تو نیست زان به نو، هر ساعت از عشقت، غمی می‌بایدم

5 تا دل مجروح خود را یک زمان تسکین دهم از سنان غمزهٔ او مرهمی می‌بایدم

6 تا کنم قربان پایت هردم ای جان جهان هر نفس جانی و هردم عالمی می‌بایدم

7 در طریق کعبه شوق تو جان مرد از عطش ای حیات تشنه! آب زمزمی می‌بایدم

8 تا نباشم در بیابان محبت بی‌طریق همچو ابراهیم عاشق ادهمی می‌بایدم

9 سینه از درد فراقت چون دل نی شرحه شد از دم عیسی دمی اکنون دمی می‌بایدم

10 حاصل دنیی و عقبی در حقیقت یک دم است تا شناسد قدر این دم، آدمی می‌بایدم

11 نفحهٔ روح‌القُدُس دارد نسیمی در نفس ای که می‌گویی مسیح مریمی می‌بایدم

عکس نوشته
کامنت
comment