1 در دیار کرم افسوس که دیار نماند نرهد دل ز غم امبار چو غمخوار نماند

2 صرصر حادثه بر گلشن افضال گذشت سرو آزاده شکست و گل بیخار نماند

3 سخن اهل هنر جمله دریغست برانک مظهر مرحمت و رأفت دادار نماند

4 عز دین طاهر اسحق که تا شد ز جهان در جهان کرم از مکرمت آثار نماند

5 آنکه تا مشتریی همچو وی از رشته فضل شد برون رونق آن رشته و بازار نماند

6 ...شود آخر پس ازین ...ار نماند

7 ....ک ز بار .....ر نماند

8 ....ز جهان .... نماند

9 ....و از دیده برفت ...برد دل چه متاعست چو دلدار نماند

10 روضه خلد برینت ز خدا میخواهم بیتو زین پس همه عمرم بجز این کار نماند