-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت در حسن یار حیرت جانها ز حد گذشت
2 در نقطه دهان تو، کان سر نازکست کس را نشد یقین و گمانها ز حد گذشت
3 نادیده یار را، به تصور حکایتی افتاد در زبان و زیانها ز حد گذشت
4 از عین حسن دلبر بینام و بینشان یک جلوه کرد، نام و نشانها ز حد گذشت
5 زین بیش بینقاب مرو در میان شهر ای دوست، الحذر، که فغانها ز حد گذشت
6 ای یار جان، که بر سر بازار عاشقی شاد آمدی و شادی جانها ز حد گذشت
7 از فکر بر خیال تو ناایمنست شهر در ملک لایزال امانها ز حد گذشت
8 وقتست تا قرین شود آن یار، قاسمی کز شدت فراق و قرانها ز حد گذشت