در ره سودای او، فرزانه از عرفی شیرازی غزل 313

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

در ره سودای او، فرزانه در خون می رود

1 در ره سودای او، فرزانه در خون می رود آشنا بر برگ گل، بیگانه در خون می رود

2 ساغر آسودگان غلتد چو مستان در شراب می کشان عشق را، پیمانه در خون می رود

3 بس که خون آلوده خیزد، دود از شمع دلم در هوای محفلم، پروانه در خون می رود

4 از برون لب ندانم چون شود، لیک آگهم کز ته دل با لبم، افسانه در خون می رود

5 گریه در خواب و جگر پر نیش، مژگان در دماغ ناله مستور و نفس مستانه در خون می رود

6 از نگاه گرم، عرفی، دیده مالا مال بود گریه زد موجی و آتشخانه در خون می رود

عکس نوشته
کامنت
comment