1 در هجر خودم نعره زنان می دارد خوناب ز دیده ام روان می دارد
2 جانا نه گناه این دل سنگین است بخت بد من مرا بدین می دارد
1 به صد امید درآمد دلم به کوی امید بداد جان عزیز و ندید روی امید
2 به بوی آنکه امیدم به لطف بنوازد نمی رود ز مشامم هنوز بوی امید
1 دلی که نیست به درد فراقت ارزانی روا مدار کز آن پس خورد پشیمانی
2 من شکسته جفای تو نیک می دانم ولی تو مهر و وفای مرا نمی دانی
1 فکرم به منتهای جمالت نمی رسد دست امید من به وصالت نمی رسد
2 همچون سکندر ار به جهان در طلب دوم جز حسرتم ز آب زلالت نمی رسد
1 مرا وصال رخت ای نگار می باید اگر مراد دل ما نمی دهی شاید
2 نظر به روی تو کردن چو خوش بود تا روز که عکس روی تو خواب از دو دیده برباید
1 جز غم عشقت نگارا در جهانم هیچ نیست خاک پایت را نثاری غیر جانم هیچ نیست
2 من سری دارم فدای راه تو کردم از آن کز تو ای جان آشکارا و نهانم هیچ نیست