1 در هجر بسی مکوش ای در خوشاب کایام میان ما بصد جهد و شتاب
2 دوری فکند چنانک اندر همه عمر خواهی که ببینی و نبینی جز خواب
1 زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند آشوبها به پشتی دور قمر کند
2 چون روی تست فاتحه خرمی دلم اخلاص بندگی تو دائم زبر کند
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند
1 موسم پیری رسید ایدل جوانی ترک گیر ز آنکه نالایق بود کار جوان از مرد پیر
2 هر چه آن در تیرگی شام دستت میدهد می نشاید کرد چون روشن شود صبح منیر