1 در معرکه مردی که ازو کار آید با شیر نرش پنجهزدن عار آید
2 آن را که هراسی به دل از رهگذریست نقش پی مور، در نظر مار آید
1 هرکه امشب می نمینوشد به ما منسوب نیست پارسا در حلقه مستان نشستن خوب نیست
2 در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پرگل است گر همه پیمانه عمرست خالی خوب نیست
1 گیرم فلکت قرین آمال شود چون بحر که از حباب پامال شود
2 هرگاه پدر به طفل کشتی گیرد خود میافتد که طفل خوشحال شود
1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست
2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که میرسد شب و در خانه روشنایی نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به