- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است هر گلی درمانده ی حال پریشان خود است
2 آسمان را خوش نمی آید، غم ما را مخور هر که با ما دوست گردد، دشمن جان خود است
3 نیست از روی طرب چون موج می خندیدنم خنده ام چون غنچه بر چاک گریبان خود است
4 پادشاهان را اگر باشد غروری، دور نیست هر که را موری برد فرمان، سلیمان خود است
5 رزق همچون توشه ی ره هر کسی را همره است بر سر خوان شهان درویش مهمان خود است
6 در تجرد نیست دل را حاجت تکلیف عشق زحمت ای رهزن مکش، دیوانه عریان خود است
7 جام می در کف، نگاهی می کند بر لاله زار می توان دانست در فکر شهیدان خود است
8 عاشق از پهلوی دل دایم کشد زحمت سلیم همچو غنچه زخم های ما ز پیکان خود است