1 در کار جهان نگر گرت تکیه بر اوست تا بر تو شود گشاده کو دشمن خوست
2 در پشت پلنگ چون نمی ماند پوست بر زین تو کی بماند ای زینت دوست
1 به وقت صبح نشیند کسی چنین بیکار مخسب ساقی و برخیز جان باده بیار
2 در آب بسته فکن از صراحی آتش تر که زود بگذرد این خاکدان باد وقار
1 دم فروکش دلا که همدم نیست راز خود خود شنو که محرم نیست
2 راه مردی و مردمی و وفا این سه خصلت در اهل عالم نیست
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد