به هر وادی که آبادی است آن وادی از سعیدا غزل 228

به هر وادی که آبادی است آن وادی جفا دارد

1 به هر وادی که آبادی است آن وادی جفا دارد در آن صحرا که معموری نمی باشد صفا دارد

2 تهی چون شد ز خود نی زیر و بم را ساز می گردد نوای عیش و عشرت را در این جا بینوا دارد

3 تسلی، ناشکیبایی، جفا، پیمان شکستن، عهد بربستن چه گویم این جهان بی وفا با خود چها دارد

4 نه شادی دارد از بودن نه غم دارد ز نابودن که در شهر تعلق پادشاهی را گدا دارد

5 تنی لاغر نه بردارد ز فرش هیچ کس منت که از پهلوی خود با خویش، نقش بوریا دارد

6 ندیدم همچو دل کامل عیاری دوربین یاری که از هر جا چو می پرسم جوابی آشنا دارد

7 سعیدا طبع وحشی سایهٔ دیوارکی خواهد دل دیوانهٔ ما رم ز نقش بوریا دارد

عکس نوشته
کامنت
comment