1 در دهر ز هر انجمنی خلوت به چون مردم دیده، مرد در عزلت به
2 با اهل زمان، نداشتن صحبت به از خلق جهان گرفتن عبرت به
1 دلبستگی نماند به وارستگی مرا وارستگی مباد ز دلبستگی مرا
2 آسودگی به شربت مرگم علاج کرد دشمن طبیب گشت درین خستگی مرا
1 خوشدل کند خیال تو هجرانکشیده را آتش گل است دیده گلشنندیده را
2 تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز در شیشه واگذار می نارسیده را
1 مشتاق جمال را چه بیگاه و چه گاه پیوسته بود بر مژه، چون شمع، نگاه
2 بشتاب که از خیال رویت دارم یک چشم به نظاره و یک چشم به راه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به