1 در طاس فلک نقش قضا و قدر است مشکل گرهیست خلق از این بیخبر است
2 پندار مدار کین گره بگشایی دانستن این گره به قدر بشر است
1 ای فاختهٔ مهر چون به تو درنگرم زیبائی طاوس به بازی شمرم
2 با خندهٔ کبک چون در آئی ز درم دل همچو کبوتری بپرّد ز برم
1 آن کودک نعلبند داس اندر دست چون نعل بر اسب بست از پای نشست
2 زین نادرهتر که دید در عالم بست بدری بسم اسب هلالی بربست
1 چشم ترکت چون مست برمیخیزد شور از می و میپرست برمیخیزد
2 زلفت چو به رقص در میان میآید صد فتنه به یک نشست برمیخیزد