در ازل، با تو مرا، شرط و قراری از سلمان ساوجی غزل 72

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست

1 در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست با سر زلف تو نیزم، سرو کاری بودست

2 پیش از آن دم، که دمد، خط شب از عارض روی از سر زلف و رخت، لیل و نهاری بودست

3 بی کناری و میانی و لبی، پیوسته در میان من و تو، بوس و کناری بودست

4 در جهانی که نه گل بود و نه باغ و نه بهار از گل روی توام، باغ بهاری بودست

5 زین همه نقش مخالف، که برانگیخته‌اند شد یقینم که غرض، عرض نگاری بودست

6 بی گل روی تو در چشم من از باغ وجود هر چه آید، همه خاشاکی و خاری بودست

7 بر من این عمر، که در غفلت و وحشت بگذشت به دو چشم تو که خوابی و خماری بودست

8 ای دل، از ما ببریدی و نشستی در خاک مگر از رهگذر مات، غباری بودست

9 تن به غربت، بنهادی و نیامد، سلمان هیچ یادت که مرا یار و دیاری بودست

عکس نوشته
کامنت
comment