1 در فصل خزان برگ رزان ای ساقی شد کارگه رنگرزان ای ساقی
2 زان می که خوری دهم ازان ای ساقی تا نوشم از آن مزان مزان ای ساقی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ز روی بستر شاهی به بین گهی ما را به زیر پهلو خار و به زیر سر خارا
2 چو لب به عشوه گزی دست اگر نهم بر دل بگو چه چاره کنم جان ناشکیبا را؟
1 ساقیا باده چو ریزی به قدح بهر طرب کی طربناک شوم گر نرسانیش به لب
2 عجب آن نیست که از لعل تو یابیم حیات بی لبت اینکه بود زندگی اینست عجب
1 جفا و جور توام بر دل است و لطف عنایت به شکر آن نتوانم ادا چه جای شکایت
2 پی صبوح شب تیره ره به میکده بردم مگر که همت پیر مغان نمود هدایت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **