در کهن دیر زمان جمله فریبست از قاسم انوار غزل 384

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرور

1 در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرور وقت آن شد که زنم خیمه بصحرای سرور

2 صفت شیوه «احببت » شنید این دل مست علم عشق برافراخت بصحرای ظهور

3 آن چنان مست خرابم بخرابات امروز که بهش باز نیایم بگه نغمه صور

4 صفت نور ترا دید ورای انوار ورد جان و دل ما گشت که: «یا نورالنور»

5 ای دل، از هستی خود یک قدمی بیرون نه تا شود در نفسی جرم و گناهت مغفور

6 حالت هستی تو خانه دل کرد خراب هان و هان! تا نشنوی باز بهستی مغرور

7 قاسم، از جنت و فردوس مگو، کان شه را جنتی هست، که آنجا نه قصور است و نه حور

عکس نوشته
کامنت
comment