1 در دار جهان که خاص و عامی چندند بدنامی چند و نیکنامی چندند
2 عالم چو تنور، خلق چون قرص خمیر چسبیده در او پخته و خامی چندند
1 دیوانه شدم باز جنون می کنم امشب ای عشق مدد ساز که خون می کنم امشب
2 تا عشق بنا گشته جهان یاد ندارد عیشی که به این بخت زبون می کنم امشب
1 روشنگر زمان و زمین است آفتاب یک صفحه از کتاب مبین است آفتاب
2 تا جوهر وجود تو آمد به روی کار ماه است آسمان و زمین است آفتاب
1 هر چیز که رو می دهد از ماست که بر ماست هر چند که او می دهد از ماست که بر ماست
2 سرچشمه بود قسمت ما آب روان را این آب که جو می دهد از ماست که بر ماست