در جهان غیر تو ای دوست از جهان ملک خاتون غزل 757

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

در جهان غیر تو ای دوست ندارم دلبر

1 در جهان غیر تو ای دوست ندارم دلبر که تو را گفت که بیهوده ز یاران دل بر

2 چون ببردی دل و جان از من بیچاره کنون مرهمی نه ز وصالت به دل ما دلبر

3 نسبت قدّ تو با سرو کنم یعنی چه که ورا پای ز چوبست و درختی بی بر

4 در شب ظلمت هجران تو سرگشته شدم باز هم بوی سر زلف تو گشتم رهبر

5 چون درون حرم جان و دلم منزل تست حلقه وار از چه سبب من شب و روزم بر در

6 چه شود گر بنوازی ز سر لطف شبی بنده ی سوخته دل را و در آری در بر

7 گر مراد من بیچاره ز لعلم بدهی گویم از جان و جوانی ز جهانی برخور

عکس نوشته
کامنت
comment