در مقامی که رسد زو به از باباافضل کاشانی غزل 2

باباافضل کاشانی

آثار باباافضل کاشانی

باباافضل کاشانی

در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب

1 در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب

2 ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب

3 تن یکی خانهٔ ویرانی و بی سامانی ست نتوان داشت در او جان و روان را به فریب

4 گر چه پیوستهٔ جان است تن تیره، ولیک شاخ را نیست خبر هیچ ز بویایی سیب

5 گر چه از جان به شکوه است و به نیرو، هر تن جان نگیرد ز تن تیره به زیبایی زیب

6 دیدهٔ جان خرد است و روشش اندیشه ناید از کوری و کری تنش هیچ آسیب

7 چشم جان روشن و بیناست ز نزدیک و ز دور پای اندیشه روان است بر افراز و نشیب

8 بی گمان باش خردمند، که در راه یقین خردت راست رود با تو، گمانت به وُریب

عکس نوشته
کامنت
comment