- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از یک نظر لطف که آن مهر لقا کرد چون [صبحدمی] هستی من رو به فنا کرد
2 در صومعه بودم همهٔ عمر مقید نازم به خرابات که از قید رها کرد
3 تفریق مزاج دل ما را نتوانست مردی که به حکمت شکر از شیر جدا کرد
4 هر غنچه مرا شد به نظر صورت پیکان تا در دل من تیر غم عشق تو جا کرد
5 تا عشق تو از هر دو جهان کرد خلاصم هر کس که مرا دید تو را خیر دعا کرد
6 هر رنج و جفایی که رسد از دل داناست از حق مگذر آن که ندانست صفا کرد
7 جز پیر مغان کس هنر خویش نپوشید هرگز به کسی گفت فلان عیب چرا کرد
8 نی دوش که گلبانگ مرا راست نمی گفت آوازهٔ عشاق تو بی برگ و نوا کرد
9 در خدمت میخانه به سر برد سعیدا کس را خبری نیست که او کار خدا کرد