1 بی کامی به زکامرانی بی عشق خود هیچ بود حال جوانی بی عشق
2 در عشق بمردن به یقین می دانم خوش تر باشد که زندگانی بی عشق
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال جانها همه واله اند زبانها همه لال
2 دنیا دل ما نبرد و عقبی نبرد ما را همه مقصود وصال است وصال
1 کی عقل به سر حدّ جمال تو رسد بی جان به سراچهٔ وصال تو رسد
2 گر جملهٔ ذرّات جهان دیده شود ممکن نبود که در جمال تو رسد
1 گر کس دارد زنیک و بد خواه امید شاید که من از تو دارم ای ماه امید
2 گفتی که تو را چرا امید از من نیست خوی تو و بخت من و آنگاه امید؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **