-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی رخ تو نمی توانم بود زآنکه وصل تو چون روانم بود
2 دیدن روی تو به جان جستم تا مرا طاقت و توانم بود
3 دل ببردی و ترک ما گفتی بر تو ای جان کی آن گمانم بود
4 آن قد همچو سرو و آن لب لعل مونس جان ناتوانم بود
5 بر سر کوی هرکه بگذشتم از غم عشق داستانم بود
6 به سر و جان تو که با غم عشق خاطری فارغ از جهانم بود
7 فاش شد در جهان تو تا دانی با تو سرّی که در نهانم بود
8 بر من خسته دل کناره گرفت دست سروی که در میانم بود
9 تو ز من فارغ و من از غم تو همه شب سر بر آستانم بود