1 بیواسطه در مجلس ابنای زمان روشن نشود چراغ ازین سختدلان
2 از آهن و سنگ خانه روشن نشود تا سوختهای پا نگذارد به میان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز نقش کینه چو پاک است لوح سینه ما به دوستی که تو هم دل بشو ز کینه ما
2 ز خیرهچشمی خود سوختم که یار امروز هنوز در عراق است از نگاه دینه ما
1 ای دل می امید دگر بر تو حرام است کمحوصلهای خون جگر بر تو حرام است
2 نه رنگ وفاداری و نه بوی محبت در پرده شو ای گل که نظر بر تو حرام است
1 در راه تا رود ز من آن نازنین جدا دستش جدا عنان کشد و آستین جدا
2 چون بر نشان پای تو مالم رح نیاز نتوان چو سایه کرد مرا از زمین جدا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به