- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امامی کو امامت را حسن بود حسن آمد که جمله حسن ظن بود
2 همه حسن و همه خلق و همه حلم همه لطف و همه جود و همه علم
3 زجودش هفت دریا هشت آمد ز شوقش نه فلک در گشت آمد
4 سه نور بس قوی را چارم او بود برای آن همه چیزش نکو بود
5 مربع زان سه آمد جوهر او مثلث دو مثنّی در بر او
6 چو دو میراث مشکین زان سه تن داشت چو جان در بر ازو با خویشتن داشت
7 دل پر نور او دریای دین بود دو موی او دو شست عنبرین بود
8 چو در دریا فکند آن شست در راه بشست افتاد از ماهیش تا ماه
9 رخی چون روز و زلفی همچو شب داشت کسی کان هر دو دید الحق عجب داشت
10 چو آه از دل برآوردی بغم در در افتادی شب و روزش بهم در
11 شب از موی سیاهش تیره گشته ز رویش ماه روشن خیره گشته
12 لبش قایم مقام حوض کوثر که بودی چشمهٔ نوش پیمبر
13 چنان نوشی بزهر آلوده کردند جگر پر خون دلش پالوده کردند
14 ز زهرش چون جگر شد پاره پاره ز غصّه گشت خونین سنگ خاره
15 دل خصمش نشد از خون جگر رنگ ولی از درد او خون شد دل سنگ