ای خیال روی تو سلطان از جهان ملک خاتون غزل 884

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای خیال روی تو سلطان دل

1 ای خیال روی تو سلطان دل خود چه جوری می کند بر جان دل

2 هجر رویت خون گشاد از چشم جان دیده ی بیچاره شد مهمان دل

3 دردم از حد رفت ای دلبر مگر لعل جان بخشت کند درمان دل

4 عرض و نام و ننگ من بر باد رفت عشق تو بردم سر و سامان دل

5 بهر عید رویت ای زیبا نگار گشت جان نازنین قربان دل

6 کرد بر جانم ستم آن دل بسی چون کنم تا کی برم فرمان دل

7 دل به جان آمد ز دست دیده ام گفت چند ایذا کنی درشان دل

8 دیده او را در بلا می افکند پس چه باشد این همه تاوان دل

9 دل به دریای غمت مستغرقست عاقبت تا چون شود پایان دل

10 ای دل و دیده نباشد در جهان دیده را جز روی تو بستان دل

عکس نوشته
کامنت
comment