- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عقل گویدم از عالم وحدت مگذر که بسی دوست نما دشمن بد خواه بود
2 گوشه ئی گیر و کناری ز همه خلق جهان تا میان تو و غیری نبود داد و ستد
3 زانکه با هر که ترا داد و ستد پیدا شد گفته آید همه نوعی سخن از نیک و ز بد
4 یکتن از انجمن ار نیک ز بد بشناسد باشد آنکس که ممیز نبود بیش از صد
5 شخص بیهوده درا گوهر مغناطیس است که کشد تیغ بلا را بطبیعت سوی خود
6 تن زن ای ابن یمین زین پس و تنها میباش گر چه تنها نبود هر که بود ز اهل خرد
7 بگذر از صحبت همدم که ترا هست دلی همچو آئینه و آئینه ز دم تیره شود