- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به لب صدبار جانم در رهش گر ز انتظار آید از آن خوشتر که همراه رقیب آن گلعذار آید
2 به کف دامانش آوردم به صد سعی و رها کردم ز دستم جز به هم سودن بگو دیگر چه کار آید
3 غباری هرکجا از دور بینم پیش ره گیرم به امیدی که از دنبال گرد آن شهسوار آید
4 نرفتم یک ره از کوی تو خوشدل باشم آن عاشق که هربار از نخست آزردهتر از کوی یار آید
5 نشاندی چون به راه و عدهام زان سرگران رفتن به لب دانستم آخر جان من از انتظار آید
6 روم چند از درت نومیدتر ز اول خوش آن عاشق که آید از سر کوی تو و امیدوار آید
7 بدان امید نخلی را توان صد سال پروردن که شیرین گردد از وی کام تلخی چون به بار آید
8 جفاهای ترا چون بشمرم کز صد یکی ماند همان نشمرده از جور تو و روز شمار آید
9 مکن مشتاق را منع از می وصلت چه خواهد شد کشد زین باده مخموری و بیرون از خمار آید