شب ها همه شب در از حکیم نزاری قهستانی غزل 845

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

شب ها همه شب در انتظارم

1 شب ها همه شب در انتظارم تا دوست نظر کند به کارم

2 او حاضرِ وقت و من نبینم او با من و من خبر ندارم

3 کس را غمِ روزگارِ من نیست من خود سرِ این طمع نخارم

4 زین شور که در جهان فکندی شوریده شده ست روزگارم

5 باید که به دوستان رسانم عمری که به هرزه می گذرانم

6 زیرا که مهم تر از همه چیز این است که باز می گزارم

7 گر پای نمی نهم درین راه از دست بمی رود نگارم

8 هر چیز که با من است حالی فی الجمله به دوست می سپارم

9 با هم نفسی به آخر الامر آخر نفسی مگر برآرم

10 تیمار نمی برد خزانم غم خوار نمی شود بهارم

11 هر سال همان که پار دادند از هفت و شش و سه و چهارم

12 از پای دراوفتاد عقلم از دست برفت اختیارم

13 گر دی بودم نزاری ام روز بنگر به چه زاریانِ زارم

عکس نوشته
کامنت
comment