- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب ها همه شب در انتظارم تا دوست نظر کند به کارم
2 او حاضرِ وقت و من نبینم او با من و من خبر ندارم
3 کس را غمِ روزگارِ من نیست من خود سرِ این طمع نخارم
4 زین شور که در جهان فکندی شوریده شده ست روزگارم
5 باید که به دوستان رسانم عمری که به هرزه می گذرانم
6 زیرا که مهم تر از همه چیز این است که باز می گزارم
7 گر پای نمی نهم درین راه از دست بمی رود نگارم
8 هر چیز که با من است حالی فی الجمله به دوست می سپارم
9 با هم نفسی به آخر الامر آخر نفسی مگر برآرم
10 تیمار نمی برد خزانم غم خوار نمی شود بهارم
11 هر سال همان که پار دادند از هفت و شش و سه و چهارم
12 از پای دراوفتاد عقلم از دست برفت اختیارم
13 گر دی بودم نزاری ام روز بنگر به چه زاریانِ زارم