1 زیر بار غمی گرفتارم کاندرو دم زدن نمیآرم
2 عمر و عیشم به رنج میگذرد من از این عمر و عیش بیزارم
3 در تمنای یک دمی بیغم همه شب تا به روز بیدارم
4 تا غمت میکشد گریبانم دامنت چون ز دست بگذارم
5 حاصل دولت جوانی خویش دامنی پر ز آب و خون دارم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 روی تو آرام دلها میبرد زلف تو زنهار جانها میخورد
2 تا برآمد فتنهٔ زلف و رخت عافیت را کس به کس مینشمرد
1 نگارا بر سر عهد و وفا باش در آیین نکوعهدی چو ما باش
2 چنانک از ما جدایی ماهرویا زهرچ آن جز وفا باید جدا باش
1 حسن تو بر ماه لشکر میکشد عشق تو بر عقل خنجر میکشد
2 خدمتش بر دست میگیرد فلک هر کرا دست غمت برمیکشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **