- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق تا چه آید بر سرم فردا زبیداد فراق
2 بود بنیاد طلسم جسم من قائم به وصل ریخت ذرات وجودم را ز هم باد فراق
3 من که بودم مرغ باغ وصل حالم چون بود با دل پرآرزو در دام صیاد فراق
4 وصل خود موکب روان کرد ای رفیقان کو دگر دادرس شاهی که پیش او برم داد فراق
5 داشتم در زیر بار عشق کاری ناتمام چرخ گردون را تمام اما بامداد فراق
6 خانه تن شد خراب از سستی بنیاد وصل وای گر جان یابد استحکام بنیاد فراق
7 محتشم دل بر هلاکت نه که صد ره خوشتر است وحدت آباد فنا از وحشت آباد فراق