بر من خسته ز هجران چه از جهان ملک خاتون غزل 323

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بر من خسته ز هجران چه جفاهاست که نیست

1 بر من خسته ز هجران چه جفاهاست که نیست بر دل من ز فراقت چه بلاهاست که نیست

2 چشم سرمست تو ترک است و خطایی باشد با من خسته اش ای جان چه خطاهاست که نیست

3 چه وفاها که نکردم به غم عشق و ز تو به من دلشده آخر چه جفاهاست که نیست

4 در صبوح رخ و در شام سر زلف بتان وز دهان من مسکین چه دعاهاست که نیست

5 چه بگویم که در اوصاف گل رخسارت بلبلان را به زبان در، چه ثناهاست که نیست

6 چه جفاهاست که بر من نرسید از غم تو در دل غم زده ی ما چه وفاهاست که نیست

7 در هوایت ز هوس گرد جهان می گردم در سر من ز وصالت چه هواهاست که نیست

عکس نوشته
کامنت
comment