بر من خسته ی هجران چه از جهان ملک خاتون غزل 373

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بر من خسته ی هجران چه جفاها که نرفت

1 بر من خسته ی هجران چه جفاها که نرفت وز دو چشمت به دلم آنچه خطاها که نرفت

2 قد و بالات بلای دل ما بود مگر که از آن در به سر من چه بلاها که نرفت

3 رحمتی بر من بیچاره نیاورد نگار بر من دلشده از وی چه ستمها که نرفت

4 به رخ جان من خسته ی هجران دیده از غم دوست چه خونی ز جگرها که نرفت

5 دم نیارم زد از آن دم که برفتی ز برم در فراق رخت از دیده چه دمها که نرفت

6 سرو قدش شبکی بر سر ما بخرامید به نثار قدم دوست چه سرها که نرفت

7 من جهان در قدمش کردم و از بوس و کنار زان بت بنده نوازم چه کرمها که نرفت

عکس نوشته
کامنت
comment