من زفعل زشت خود ای همدمان از آشفتهٔ شیرازی غزل 855

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

من زفعل زشت خود ای همدمان مستوحشم

1 من زفعل زشت خود ای همدمان مستوحشم خرقه آلوده دارم مستحق آتشم

2 شرم میدارم زشیخ خانقاه و برهمن نه مسلمانم نه گیرم زین سبب مستوحشم

3 رحمی ایدست خدا پیر طریقت از کرم وارهانم چون اسیر دام نفس سرکشم

4 نیست جز جهل مرکب در وجودم ایدریغ میزنم لاف خردمندی که اهل دانشم

5 گر بپاداش عمل در دوزخم خواهند برد اهل دوزخ در فغانند از نفیر موحشم

6 ای طبیب درد پنهان ای علی مرتضی تو مسیحی من زسودا عمرها شد ناخوشم

7 شاید ار صید مراد آشفته نخجیرم شود نیست جز تیر مدیح مرتضی در ترکشم

8 زهره چنگی برقص آید ببزم آسمان مطرب ار خواند بالحان این حدیث دلکشم

9 عذرم ار افتد قبول و عجزم ار آید پسند در نجف از پارس خواهد برد دوران مفرشم

عکس نوشته
کامنت
comment