- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم که پارهٔ دل در دهان غم دارم به زیر ناصیه صد آستان غم دارم
2 دلی که زخم پذیری کند نمی بینم وگر نه تیر نفس در دهان غم دارم
3 اگر چه جان به غمت داده ام، به گفتهٔ خویش اگر غمت بگریزد زیان غم دارم
4 بگو به شادی وصلت که تیغ بردارد که میل زمزمهٔ الامان غم دارم
5 چرا غمش نکند بر من اعتماد که من ستم کشیده ولی مهربان غم دارم
6 گر از بهشت شود معصیت عنان تابم هزار شکر که صد بوستان غم دارم
7 چگونه فهم حدیثم کنند بی دردان که شهرزاد ملالم، زبان غم دارم
8 از آن دیار عدم شد مسخرم عرفی که صد سپاه بلا در عنان غم دارم