1 آنم که بدشت و کوه تا گردد باد باشم من از آن پریوش حور نژاد
2 سرگشته بدشت چون ز لیلی مجنون آواره بکوه چون ز شیرین فرهاد
1 مژده ای دل که شب فرقت یار آخر شد روز تاریک سرآمد شب تار آخر شد
2 یار از غیر برید الفت و با ما پیوست بود ربطی که میان گل و خار آخر شد
1 آنکه با من همنشین در عشق جانان من است کیست غیر از دل که آنهم دشمن جان من است
2 نیست با کم از سیه بختی که داغ عشق او روز و شب مهر منیر و ماه تابان من است
1 تو را فلک بمن ایماه مهربان نگذاشت چراغ کلبه من بودی آسمان نگذاشت
2 چه از بهار خود آن شاخ گل بگلشن دید که شد خزان و بر آن مرغی آشیان نگذاشت