1 من که باشم که مرا چون و چرایی باشد یا چه مرغم که مرا با تو هوایی باشد
2 شدم از دست خیال تو چو سوزن باریک سر آن رشته هم القصه ز جایی باشد
3 گرنه سر در سر کار تو کنم پس دیگر چه به تدبیر چو من بی سروپایی باشد
4 می نمایند به یکدیگرم از دور عوام هرکه عاشق شود انگشت نمایی باشد
5 چون زبان در دهن خلق فتادم آری برود بر سر هرکس که قضایی باشد
6 نشود هیچ خردمند از این سان که منم سخرهء عشق مگر شیفته رایی باشد
7 همه تشنیع کسان بر سر می خوردن ماست پیش ما خوردن می سهل خطایی باشد
8 ببرم زنگ کدورت به می از طبع فقیه گر میان من او هیچ صفایی باشد
9 سر سودا زدهای را چو نزاری جز می نیست ممکن که دگر هیچ دوایی باشد