منم که مایه ی جمعیتم پریشانی از سلیم تهرانی غزل 179

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست

1 منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست چو شعله زینت من در لباس عریانی ست

2 چو آینه همه عمرم به یک نگاه گذشت چه حالت است، نمی دانم این چه حیرانی ست

3 ز ما نمانده به غیر از بنای عشق اثری عمارتی که بماند ز سیل، ویرانی ست

4 به دل شکسته ی تقدیر، ازو چه نفع رسد که مومیایی تدبیر عقل، انسانی ست

5 ز بخت حادثه انگیز خود مرا دایم چو گردباد به خشکی سفینه طوفانی ست

6 گهر ز شرم گدا بس که آب شد، گویی که تاج بر سر شاهان کلاه بارانی ست

7 سلیم منت خلعت ز آفتاب مکش که جامه ای که به اندام ماست، عریانی ست

عکس نوشته
کامنت
comment