- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم
2 من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم
3 منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را بیکدم دم کشم هر دم ز مستی باز بخروشم
4 منم آن عاشق بیخود که هم معشوقم و عاشق ندانم من منم یا او عجب حیران و مدهوشم
5 شدم مست می توحید و از کثرت نیم آگه که در میخانه وحدت چو خم باده در جوشم
6 من آن شهباز سلطانم که عالم شد مکان ما ولی عنقا صفت اندر خفا و نیستی کوشم
7 چو از قید خودم مطلق اسیری نیستم الحق مکن بر حال عاشق دق نه من با عقل و باهوشم