دردمندم، گر مرا درمان از هلالی جغتایی غزل 199

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

دردمندم، گر مرا درمان نباشد، گو: مباش

1 دردمندم، گر مرا درمان نباشد، گو: مباش دردمندان ترا گر جان نباشد، گو: مباش

2 گر غریبی بر سر کویت بمیرد، گو: بمیر ور گدایی بر در سلطان نباشد، گو: مباش

3 چند روزی با جمالت عشق پنهان باختم بعد ازین این قصه گر پنهان نباشد، گو: مباش

4 عاشق دیوانه ام، سامان کار از من مجوی عاشق دیوانه را سامان نباشد، گو: مباش

5 در بتان دل بسته ام، دیگر مرا با دین چکار؟ بت پرستم، گر مرا ایمان نباشد، گو، مباش

6 گر هلالی از سر کویت بزاری رفت، رفت این چنین خاری درین بستان نباشد، گو: مباش

عکس نوشته
کامنت
comment