- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشیدم رنج بسیاری دریغا به کام من نشد کاری دریغا
2 به عالم، در که دیدم باز کردم ندیدم روی دلداری دریغا
3 شدم نومید کاندر چشم امید نیامد خوب رخساری دریغا
4 ندیدم هیچ گلزاری به عالم که در چشمم نزد خاری دریغا
5 مرا یاری است کز من یاد نارد که دارد این چنین یاری؟ دریغا
6 دل بیمار من بیند نپرسد که چون شد حال بیماری؟ دریغا
7 شدم صدبار بر درگاه وصلش ندادم بار یک باری دریغا
8 ز اندوه فراقش بر دل من رسد هر لحظه تیماری دریغا
9 به سر شد روزگارم بیرخ تو نماند از عمر بسیاری دریغا
10 نپرسد از عراقی، تا بمیرد جهان گوید که: مرد، آری دریغا