- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنوز از باده ی وصل تو مستم که می گیرد به جامی باز دستم
2 چو چشم ناتوانت ناتوانم چو لعل می پرستت می پرستم
3 ز باد صبحدم هر دم پیامی به نزد یار مشکین مو فرستم
4 که از بوی سر زلفت نگارا به سان آهوی تاتار هستم
5 ز پا افتاده ام از دست هجران بگیر آخر ز وصل خویش دستم
6 من آشفته ی بی دل، دل و جان به دام زلف و سودای تو بستم
7 به هجرانم ز دیده خون گشادی به دام زلف کردی پای بستم
8 به دل بودم ز غم بسیار باری بحمدالله کز آن غم باز رستم