- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم من چو موی توام آشفته، فرو نگذارم
2 کردهام نرم به فرمان تو گردن چون شمع چه کنم من که به فرمان تو سر در نارم
3 گرچه در راه تو چون خاک رهم رفته به باد تو مپندار کزین راه غباری دارم
4 نظری کن به من آخر که چو چشم خوش تو مدتی شد که به هم برزدهای بنیادم
5 مشفقی بر سر من نیست که بر آتش من زند آبی به جز از دیده مردم دارم
6 نیست جز صبح مرا یک متنفس همدم کز سر مهر کند یک نفسی در کارم
7 شعله آتش من سوخت جهانی و هنوز دم من میدهی و مینهی ای گل خارم
8 خام طبعان طبع تو به مدارید زمن زان که من سوخته، خام خم خمارم
9 هست سودای ورع در سر سلمان لیکن حلقه زلف بتان میشکند بازارم