1 تا کرد دلم به عشق رویت میلی در دیده نشست از خیالت خیلی
2 گویند که صبر کن ز رویش مجنون گفتا که نفس چون بزنم بی لیلی
1 ای خجل از شرم رویت آفتاب وی ز تاب هجر تو دلها کباب
2 آتش دل را دوا می خواستم از طبیب و صبر فرمودم جواب
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 دیده در آب روان و لب کشتست مرا با رخ دوست جهان باغ بهشتست مرا
2 ترک جوی و لب دلجوی نمی یارم گفت چه توان کرد چو این طبع و سرشتست مرا