معذورم اگر ورزم سودای از همام تبریزی غزل 192

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری

1 معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری ای چشم ملامت‌گر بنگر به رخش باری

2 خامی که بدین صورت در کار نمی‌آید او را نتوان گفتن جز صورت دیواری

3 گرد شکرت گردم کز وی مگسی رانم انصاف نمی‌دانم شیرین‌تر از این کاری

4 در عهد لبت شاید کز بهر شکر آید از مصر بدین جانب هر روز خریداری

5 زان روز همی‌ترسم کز خانه برون آیی صد فتنه پدید آید بر هر سر بازاری

6 چشم تو همی‌ریزد خون دل ما لیکن در شهر نمی‌گردد از بیم تو عیاری

7 در کوی تو یک ساعت از شب نتوان خفتن کز هر طرفی آید فریاد گرفتاری

8 زین عاشق سرگردان از کبر مگردان سر کز کالبد خاکی جان را نبود عاری

9 یک عشوه شیرین است امید همام از تو چون یار خودت خوانم یک بار بگو آری

عکس نوشته
کامنت
comment