1 مشوش است دلم از کرشمه سلمی چنانکه خاطر مجنون ز طره لیلی
2 چو گل شکر دهیم در دل شود تسکین چو ترش روی شوی وارهانی از صفری
3 بغنچه تو شکر خنده نشئه باده بسنبل تو در گوش مهره افعی
4 ببرده نرگس تو آب جادوی بابل گشاده غنچه تو باب معجز موسی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای آفریدگار چو تو نافریده کس کار تو دانش و دهش و دین و داد بس
2 آنکس که یک نفس بزند بی رضای تو باشد دلیل آنکه همان باشدش نفس
1 نگه کن روی آن دلبر چو نقش لعبت بربر دو گلنارش ببین پر مار و دو مارش ببین پرپر
2 لبش ماننده مرجان برش ماننده مرمر رخش پیرایه کشمیر و قدش فتنه کشمر
1 فراز ماه بتا زلف مشگبوی متاب متاب زلف و دل ما بداغ مهر متاب
2 و گر بتابی زلف و دلم بتابد روی بجای دل تن و جانم بتاب و زلف متاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به