-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز لطف و قهر او و در خندهای گریه آلودم نمییابم که مقبولم نمیدانم که مردودم
2 ز جرمم در گذر یا بسملم کن به کی داری در آب و آتش از امید بود و بیم نابودم
3 به یک تقصیر در مجلس به گرد خجلت آلودی رخی را کزو فاعمری به خاک درگهت سودم
4 به گفتار غرض گو ناامیدم ساختی از خود بلی مقصود من این بود دیگر نیست مقصودم
5 چه اندیشم دگر از گرمی بازار بدگویان که نه فکر زیان ماند است نه اندیشه سودم
6 چو شمعم گر تو برداری سر از تن در حقیقت به که چون مجمر نهد غیری به سر تاج زراندودم
7 به قول ناکسانم بیش ازین مانع مشو زین در که در خیل سگانت پیش ازین منهم کسی بودم
8 اگر چون محتشم صدبارم اندازی در آتش هم چنان سوزم که جز بوی وفایت ناید از دودم