چنان بطره لیلای خویش از آشفتهٔ شیرازی غزل 807

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

چنان بطره لیلای خویش مفتونم

1 چنان بطره لیلای خویش مفتونم که در فنون جنون اوستاد مجنونم

2 زپرده های درون ای مژه چه میجوئی که غنچه وش نبود غیر قطره خونم

3 بیار زآن می گلرنگ ساقی مجلس که کام تلخ بود عمرها زافیونم

4 چه احتیاج باین نه سرادق نیلی که خیمه هاست بسی بر فراز گردونم

5 مرا که یار بکامست و می بجام امشب چه شکرها که بگویم زبخت میگونم

6 منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم شاید ار لیلی ایام شود مفتونم

7 یار لب بر لب من دارد و مست از می غیر خون بدل جان بلب از آن دو لب میگونم

8 غرقه بحر خودی شد تن من نوح کجاست تا از این ورطه مگر رخت کشد بیرونم

9 شاید کس نستاند زگرو تا صف حشر منکه خود در عوض خرقه بمی مرهونم

10 گفتم ای عشق گرامی ملکی یا انسان گفت از دایره کون و مکان بیرونم

11 چنگ بر دامن حیدر زده آشفته بجد تا رهائی دهد از منت دهر دونم

عکس نوشته
کامنت
comment