- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان بطره لیلای خویش مفتونم که در فنون جنون اوستاد مجنونم
2 زپرده های درون ای مژه چه میجوئی که غنچه وش نبود غیر قطره خونم
3 بیار زآن می گلرنگ ساقی مجلس که کام تلخ بود عمرها زافیونم
4 چه احتیاج باین نه سرادق نیلی که خیمه هاست بسی بر فراز گردونم
5 مرا که یار بکامست و می بجام امشب چه شکرها که بگویم زبخت میگونم
6 منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم شاید ار لیلی ایام شود مفتونم
7 یار لب بر لب من دارد و مست از می غیر خون بدل جان بلب از آن دو لب میگونم
8 غرقه بحر خودی شد تن من نوح کجاست تا از این ورطه مگر رخت کشد بیرونم
9 شاید کس نستاند زگرو تا صف حشر منکه خود در عوض خرقه بمی مرهونم
10 گفتم ای عشق گرامی ملکی یا انسان گفت از دایره کون و مکان بیرونم
11 چنگ بر دامن حیدر زده آشفته بجد تا رهائی دهد از منت دهر دونم