-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشسته ام مترصّد به کنج تنهایی بدان امید که تشریف وصل فرمایی
2 در آرزوی دمی ام که هم دمی یابم مگر خلاص شوم از عذاب تنهایی
3 زهی سعادت و دولت اگر شبی، روزی ز در درآیی و از رخ نقاب بگشایی
4 ز عفو تو نه غریب است جرم بخشیدن ز لطف تو نه بدیع است بنده بخشایی
5 نه خانه خانه ی خیلِ خیالِ طلعتِ توست به فضل خود چه شود خانه گر بیارایی
6 اگر چنان که زمن بنده زلّتی رفته ست به لطف باز نوازی به صلح بازآیی
7 نزاریا نه بر ازای حدِّ توست بگوی تو کیستی که به هم خانگیِ او شایی