بیمار تو شدم به عیادت نیامدی از جامی غزل 486

بیمار تو شدم به عیادت نیامدی

1 بیمار تو شدم به عیادت نیامدی سوی مرید خود به ارادت نیامدی

2 رنجوریم فزود چو در پرسشم قدم رنجه نکردی و به عیادت نیامدی

3 گویند در ثواب عیادت عبادت است قصد ثواب را به عیادت نیامدی

4 از بخت نامساعد من ای همای قدس برمن فکنده ظل سعادت نیامدی

5 هرگز به حسن ماه نسنجید خویش را کز وی چو آفتاب زیادت نیامدی

6 عاشق کشی به تیغ جفا عادت تو بود با ما چه شد که بر سر عادت نیامدی

7 جامی به شهد و شیر چو هر بوالهوس نمیر گر تیغ عشق اهل شهادت نیامدی

عکس نوشته
کامنت
comment