من که از وصل تو ای دوست جدا از کمال خجندی غزل 799

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

من که از وصل تو ای دوست جدا می باشم

1 من که از وصل تو ای دوست جدا می باشم سال و مه منتظر وصل شما می باشم

2 درد عشق تو مرا کشت دوا کن جانا کاندر این درد به امید دوا می باشم

3 صبحدم باد صبا چون ز تو آرد پیغام همه شب منتظر باد صبا می باشم

4 به تمنای وصال تو که بابم روزی اندر غم و هجران و بلا می باشم

5 جان همی گفت که از دست غمت ای دلبر اندر این مجلس تن بی سرو پا می باشم

6 را رهان زودم از این غمکده دیده کمال کاندر این غمکده بی برگ و نوا می باشم

عکس نوشته
کامنت
comment