-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را جمله در چشمم نروبم گر در خمار را
2 میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست بهر می وجه کم و مخموری بسیار را
3 چرخ پر انجم شود از مکر شیخ اندر سماع چون بپوشد بخیه کرده فرقه پندار را
4 ترک دین و زهد چون فرمودیم ای مغبچه باز کن خشت خم و بگشا گره زنار را
5 دور ساغر را غنیمت دان که نقاش ازل کرده مبهم سر این نه گردش پرگار را
6 در خرابات مغان رندان دریا دل دهند از پی یک جرعه می این گنبد زر کار را
7 عمر ضایع شد به لا یعنی پی آخر نفس یک نفس هم صرفه میکن بهر استغفار را
8 چون من آلوده جویم چونکه بگشادند باز بر رخ پاکان عالم پرده اسرار را
9 فانیا راه فنا نتوان به پندار و خودی قطع این ره بایدت بفکن ز خود این بار را!